|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

هدف از تأسیس این وبلاگ اطلاع رسانی درباره آموزش علوم غریبه وعلوم متافیزیک و ماوراء الطبیعه و بعد چهارم به بعد شامل عکس جن،فیلم جن، روح، همزاد انسان، نوشتن اوفاق یا وفق های قرآنی جهت دفع همزاد، طلسم و ... فقط جهت اطلاع رسانی و افزایش آگاهی کاربران می باشد.
|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

هدف از تأسیس این وبلاگ اطلاع رسانی درباره آموزش علوم غریبه وعلوم متافیزیک و ماوراء الطبیعه و بعد چهارم به بعد شامل عکس جن،فیلم جن، روح، همزاد انسان، نوشتن اوفاق یا وفق های قرآنی جهت دفع همزاد، طلسم و ... فقط جهت اطلاع رسانی و افزایش آگاهی کاربران می باشد.

جن عاشق روز !

*تصاویر بالا از کلیپ جن گیری ترکی یا جن گیری از دختر آذربایجانی تهیه شده است.


جن عاشق روز !



میترا دختر زیبایی است.چشمهایش سگ دارد. ارثیه قابل قبولی به او رسیده و اموراتش راحت می گذرد. رقص عربی بلد است. خیلی بیشتر از آنچه فکرش را بکنید خواستگار داشته و هنوز هم گاهی سراغش را می گیرند، حتی با آن که امسال ۴۵ سالش تمام می شود.


داستان زندگی او تنها معمای حل نشده زندگی من بود. در زندگی هرکس دیگری روالی کشف می کردم. همه به نسبت تلاش و اقبال و اخلاقشان به چیزهایی می رسیدند یا نمی رسیدند، به جز او. سیر زندگی اش هیچ مفهومی را منتقل نمی کرد. نمی فهمیدی چرا کارش   این قدر گره دارد. به دلایل مختلف و گاهی حتی بدون دلیل، نه توانست درس بخواند، نه توانست سرکاری برود، نه توانست ازدواج کند و نه حتی توانست دوستی صمیمی و قدیمی داشته باشد از جنس خودش، هرچند آدم خوش بین و بسیار شوخ طبع و خوش صحبتی است. حتی خانواده اش بی دلیل از او بدشان می آید. روحیه اش خیلی قوی است که بدون داشتن هیچ دلخوشی تا حالا دوام آورده و شوخ طبعی اش را هم از دست نداده. 

در لابه لای رکود عجیب زندگی اش، گاهی اتفاقات عجیب تری هم می افتد. خیلی وقت ها مردها در خیابان بی اختیار دنبالش راه می افتند، حتی یک بار مردی از شیراز تا تهران دنبالش آمد تا از او خواستگاری کند! دو تا از خواستگارانش مدتی پس از تقاضای ازدواج از او مرده اند.
 گاهی مردانی که هیچ ارتباط و تناسبی با او ندارند، متلک هایی به او می گویند که به قیافه شان نمی آید، مثلا یک بار یک پیرمرد کارگر افغانی که همه دندان هایش ریخته بود، به او گفت:" امشب خماری چشم تو مرا می کشد!"

اخیرا رمالی با دیدن او پرسید:" تا حالا نشده کسی با دیدن تو میخکوب شود؟ تا حالا کسی متلک نامربوطی به تو نگفته که شنیدنش ازاو بسیار عجیب به نظر آمده باشد؟ کارهای زندگی ات گره کور نمی خورد؟ خواستگاری های بی سرانجام زیادی نداشته ای؟" 
پاسخ همه سوالات مثبت بود!

پیرمرد رمال گفت:" کسی از طایفه جن ها عاشق تو شده. این چشم تو نیست که نگاه ها را دنبال خودش می کشد، اوست که از دریچه چشم تو به دیگران می گوید:"ببینید، این معشوق من است!" اگر کسی چیزی به تو می گوید که تعجب می کنی، حرف خودش نیست، حرف های آن جن است که از زبان دیگران به تو می گوید. اما اگر کسی زیاد به تو نزدیک شود، کاری می کند که ازدواج و عشقتان به سرانجام نرسد. به کارهای زندگی ات گره می اندازد مبادا از دستش بروی." 
 
طی تحقیقاتی متوجه شدم که عشق و ازدواج میان جن و انس، دارای سابقه تاریخی است و روایاتی هم در این زمینه داریم(حتی در روایتی خواندم که ازدواج جن و انس، باعث کوتاهی عمر انسان می شود) ضمن آن که این فرضیه، معمای زندگی میترا را حل می کرد و این برای من که سال هاست اورا می شناسم و همیشه همه چیز زندگی اش برایم جای سوال داشت، مفری بود برای رهایی از چراها.

حرف های رمال را باور کردم تا شاید هیچ معمایی در زندگی آدمهای دور و برم نباشد که آزارم بدهد.



این داستان عینا از وبلاگ شبهای خوابگاه  به نقل از وبلاگ آنی دالتون


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد