|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

هدف از تأسیس این وبلاگ اطلاع رسانی درباره آموزش علوم غریبه وعلوم متافیزیک و ماوراء الطبیعه و بعد چهارم به بعد شامل عکس جن،فیلم جن، روح، همزاد انسان، نوشتن اوفاق یا وفق های قرآنی جهت دفع همزاد، طلسم و ... فقط جهت اطلاع رسانی و افزایش آگاهی کاربران می باشد.
|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

|علوم غریبه|متافیزیک|ابطال سحر و طلسم|جن عاشق|جن زدگی|جن گیری|

هدف از تأسیس این وبلاگ اطلاع رسانی درباره آموزش علوم غریبه وعلوم متافیزیک و ماوراء الطبیعه و بعد چهارم به بعد شامل عکس جن،فیلم جن، روح، همزاد انسان، نوشتن اوفاق یا وفق های قرآنی جهت دفع همزاد، طلسم و ... فقط جهت اطلاع رسانی و افزایش آگاهی کاربران می باشد.

ماده جن عاشق 304 ساله

این داستان به نقل از سایت اصلی دائی ابراهیم استاد علوم غریبه


مرد جوان میگفت شب عرویسیم به  مصیبت  تبدیل شد آتش در سالن غذا خوری  ناپدید

شدن شام مهمانان و فرار همه  با ترس از سالن.  

این جوان  23 ساله  خوش قیافه وزیبا بود ودخترعمه خود را  

 خواستگاری کرد .                                                                                                                                 

یکروز که میخواست یک اتاق در خانه پدری خود بناکند شروع به نظافت انباری

قدیمی که در کنار اتاق آینده اش بود کرد در حالیکه  مشغول کارش بود ناگهان

یک میله آهنی به سرش اثابت کرده به زمین میخورد و از حال میرود بعداز 4ساعت

مادرش متوجه  غیبت بیش از حد او میشود وبطرف انباری میرود که پسرش ر ابا سری

خونی میبیند.و...  در بیمارستان زمانی بهوش میآید که سرش را باند پیچی کرده بودند

بعد از 2روز از بیمارستان مرخص میشودو و در حالیکه حالش بهتر شده بود  جهت ادامه

کار بار دیگر به انباری میرود وقتی وارد انباری شد  دید که  درب از داخل برویش قفل

شده خیلی تعجب  کرد!!!!!!! ترس تمام وجودش را  گرفت قلبش بتندی میزد سردرد

شدیدی احساس کرد چراغ انبار بخودی خود خاموش شد !!!!! با کمال تعجب دید یک

دختر زیبا در برابر چشمانش ظاهر شد.: سلام عزیزم خوش اومدی دلت برام تنگ

نشد؟جوان نگون بخت که نتونست خودشو کنترل کنه از ترس بی هوش شد وزمانیکه 

به هوش آمد  خود را روی رختخواب در اتاق خودش دید ساعت را نگاه کرد  6ساعت بی

هوش بودمادرش نزدش آمد وگفت پسرم دیگر به انباری نرو وکاری در آنجا انجام نده من

کارگر استخدام میکنم تا انباری رو مرتب کنند جوان  از آن جریان و ترسی که برایش

پیش آمده بود  با نظر مادر مخالفتی نکرد و اتفاقی که برایش رخ داده بود را با پدر ومادر

خود مطرح کردهمان شب در اتاق خود بود که دید دخترک از دیوار بیرون آمد و.:

من دوستت دارم عاشقتم وازت میخوام که با من ازدواج کنی جوان بادیدن این صحنه از

ترس شروع به جیغ و فریاد کشیدن کرد  که پدر ومادرش شتابان به اتاقش آمدند ودیدند

پسرشان با ترس وداد وفریادبه گوشه اتاق اشاره میکند پدر ومادر او چیزی را

نمیدیدندپدر نگران فرزندش شد که داره دیونه میشه وباید فکری کنه اونشب درکنار

فرزندخود تا صبح ماند نامزد جوان(دختر عمه)  بدیدنش آمده و جوان نامزد آینده

خودرا از ماجرای دخترک جنی  با خبرکرد که چی دیده و چه اتفاقی برایش رخ داده 

بعداز رفتن  دخترعمه . در اتاق جوان  بار دیگر دختر جنی حاضر شد ولی اینبار با خشم

وغضب  وتهدیداگر با من ازدواج نکنی  اون دختر عمه تو میکشم

جوان بدبخت از ترس با دختر عمه تماس گرفت وگفت شروع کن به قرآئت قرآن

و جریان تهدید کردن رو برایش نقل کرد بازهم  دخترجنی حاضر شد باعصبانیت بیشتر از

عمل جوان وارد بدنش شد وشروع به اذیت وآزار وعذاب دادن کرداز شدت درد وعذاب 

خون از بینی جوا ن سرازیر شده بود تشنج ، لرزش وحالت اغماء و.. پدر بادیدن  وضعیت

فرزندش درخواست آمبولانس از بیمارستان کرد وسریعاً اورا به نزد دکتر رساند

آزمایشها ی متعددی انجام دادند  ولی نتیجه همگی نورمال بود واثری از بیماری

مشاهده نمیشد دکتر مبهوت شده که مشکل جوان از چیست !!!!!

این حالات چندین بار تکرار شد و مرتب  به بیمارستان منتقل میشد ولی دریغ از مداوا...

پدر تصمیم گرفت پسرش را جهت معالجه به اروپا ببرد در آنجا هم تمام اطباء از تشخیص

بیماری عاجز بودند. ناچاراً با دست خالی به کشور و شهر خود برگشتندجوان تصمیم

خود را گرفت با دختر عمه اش ازدواج کند و تاریخ  عروسی را تعیین کردند  هنوز چیزی

از تصمیم جوان نگذشته بود که مصیبتها شروع شد روز عروسی حریق در تمام سیم

کشی برق وآتش سوزی .طوریکه  آتش نشانی را خبر کردند. بعداز اتمام و اطفاء آتش

سوزی . وراه اندازی مجدد سیستم روشنائی  خبر آوردند تمام شامی که جهت مهمانان

تهیه کرده بودند بطرز عجیبی غیب شده وهیچ اثری ازش باقی نمانده ساعتی بعد 

همه چراغها  خاموش شدند و همه در تاریکی ماندند  ترس همه رافراگرفت  اتفاقات

عجیب یکی  بعداز یکی  نهایتاً مهمانان با ترس از جشن عروسی پا به فرار گذاشتند

همه برا ین باور بودند که این حوادث اتفاقاتی نبوده و دست شخص یا اشخاصی در این

کار دست داشتند اما اینان کی بودند؟هیچکس خبر نداشت. اون شب بعد از رفتن همه

عروس وداماد به حجله خود رفتند تا اولین شب  خود را در کنار هم بگذرونند . .

هنوز در حجله خود مستقر نشده بودن که دختر جنی  حاضر شد  اینبار عروس هم دختر

جنی رو میدید که باحالت غضبناک وچهره ای مملو از خشم وکینه میخواست به آنها

حمله کند بدن عروس از شدت ترس بلرزه درآمده بود وتحمل دیدن چهره زشت وکریح

دختر جنی رونداشت عروس بادیدن آن جنیه از حال رفت جوان هم با دیدن این صحنه

شروع به قرآئت آیات قرآن کرد ولی نتوانست در برابر جنیه تحمل کند دختر جنی چند بار

به جوان نگون بخت حمله کرد و  بعد از گذشت چند دقیقه که. عروس بحال آمد 

همینکه دید چی بر سرهمسرش  آمده شروع به جیغ وداد وفریاد کرد با شنیدن صدای

فریاد عروس پدر ومادر جوان با سرعت خودرا به داخل رساندند وبا دیدن وضعیت

عجیب فرزندشان متعجب شده از نارحتی به گریه شیون پرداختند  پدر جوان جریان

پسرش را بامعالجی که از این امور خبر داشت در میان  گذاشت روز بعد معالج آمد

وشروع به  کار کرد بعدازکشفیاتی که توانست از جنیه  بدست بیاورد فهمید آن جنیه

عاشق جوان شده وعمرش 304 سال است  ودر زمانی که واردانباری شد عاشق او

شده معالج با روشهای خود  آن جنیه را مجبور به خروج از بدن جوان کرد واز او  تعهد

گرفت که دیگرمزاحمتی برایشان ایجاد نکند. حال به شکرانه خداوند جوان وعروسش

در صحت وسلامت بسر میبرند و دارای 3 پسر فرزند 1 دختر  هستند

یا علی

دائی ابراهیم


مطالب مرتبط

نظرات 1 + ارسال نظر

برایتان موفقیت توام با سر بلندی آرزومندم
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
89518

خواهش می کنم. نظر لطفتونه. دست دائی ابراهیم درد نکنه به خاطر گذاشتن اینچنین داستانهایی در سایتش

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد